اولین چالش این است که بهصورت سنتی، همه از طریق بازار پول تامین مالی کردهاند. یعنی بانکهایی با شعب گسترده وجود داشتهاند که تامین مالی، چه در مقیاس خرد و چه کلان، از طریق آنها انجام میشد. این مساله اولین چالش تامین مالی محسوب میشود.
چالش دوم این است که درنهایت، نرخ سود حرف اول و آخر را در این بازار میزند. بهرغم بوروکراسیهای موجود و تفاوت نرخ سود در بازار پول و بازار سرمایه، در بازار سرمایه تامین مالی شاید راحتتر و بلندمدتتر باشد، اما ازآنجاکه تامین مالی در این بازار بلندمدتتر است، نرخ سود نیز بالاتر خواهد بود. این افزایش نرخ موجب بالا رفتن قیمت تمامشده پول برای پروژهها شده و در نهایت، قیمت تمامشده محصولات را افزایش میدهد.
در نتیجه شرکتها مجبور میشوند محصولات گرانتری را به بازار عرضه کنند که این امر قدرت رقابتی آنها را در داخل و خارج کاهش میدهد.
طبیعی است که هرکسی که قصد تامین مالی دارد، هرچه این تامین مالی بلندمدتتر باشد، نرخ سود بالاتری خواهد داشت، زیرا بهتبع آن، ریسک نیز افزایش مییابد. در چارچوب اقتصادی و مالی، این رابطه امری طبیعی است که هرچه دوره تامین مالی بلندمدتتر باشد، نرخ سود نیز بالاتر رود.
همچنین زمانیکه بازار سرمایه در رونق است، بیشتر شرکتها تلاش میکنند از طریق افزایش سرمایه یا عرضه اولیه تامین مالی کنند. اما زمانی که بازار سرمایه در رکود باشد، تمایل آنها بیشتر به سمت استفاده از بازار بدهی خواهد بود. از سویی، شرکتها برای تامین مالی وارد بورس اوراق بهادار میشوند.
بخشی از این تامین مالی از طریق عرضه سهام یا عرضه اولیه انجام میشود. بهتبع این موضوع، وضعیت کلی بورس، شاخص کل و اینکه بازار در رونق است یا در رکود، تاثیر زیادی روی عرضههای اولیه دارد.
نگاه میکنیم، مثلا در ۹ماهه اول سال که بازار سهام تا حدی در رکود بود، عرضههای اولیه بسیار کم بود. اما بهمحض اینکه رونقی به بازار آمد و استقبال عمومی از بازار سرمایه بیشتر شد، میبینیم که عرضههای اولیه هم افزایش یافت.
یعنی انگار همه منتظر این هستند که یک سیگنال یا یک پالس مثبت از بازار دریافت کنند.